Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

آزادی بیان اعضا و نشریه اینترنتی ندا


از اولين بارى که متوجه وجود ندا شدم تا امروز، اين سؤال در ذهن من چرخ ميزند که با اين پديده بايد چکار کرد، (راستش بعضى نگرانند که ندا قرار است با ما چه کند)، الان فکر ميکنم پاسخ خودم را به اين مسأله يافته‌ام. تا همينجا حتما حدس زده‌ايد که من جزو ناراضيان از ندا هستم (و الحق که چقدر سکسى و جذاب است ناراضى بودن و "دگرانديشانه" سخن گفتن و هواى "ساحت مقدس" و يا حتى احترام کسى و چيزى را نداشتن و به مصاف "مراجع" رفتن). اما قصدم شِکوه نيست. حقيقت اينست که من گريزى ندارم از اينکه ندا را در متن کل پروژه سياسى زندگى‌ام، که اين حزب يک رکن اصلى آن است، قرار بدهم و قضاوت کنم. بودن روى ندا سرگرمى و "هابى" من نيست ("هابى" من گيتار و فلوت و طنز و کمدى است). براى من ندا خوب است، اگر به اين پروژه سياسى کمک کند، و بد است اگر ضرر برساند. اگر خودم ميخواستم يک ندا راه بياندازم، اول از خود ميپرسيدم چرا، و قطعا فقط اگر فکر ميکردم براى مبارزه کمونيستى‌ام خوبست شروعش ميکردم. قاعدتا گردانندگان ندا هم چنين نقطه عزيمت‌هايى دارند. اينکه ندا شبکه‌اى مرکب از اعضاى حزب کمونيست کارگرى ايران است و نه براى مثال طرفداران محيط زيست، يا دوستداران تيم منچستريونايتد، قاعدتا دارد به ما ميگويد که اين شبکه روى فصل مشترک اعضاى شبکه بنا شده و قاعدتا تجسمى از اين اشتراک و وحدت است و لابد در يک دنياى عُقَلايى موفقيتش را با خدمتش به اين وحدت ميسنجد. و اينجاست که من، بعنوان يکى از کسانى که از قبل از اختراع اينترنت براى شکل دادن به اين وحدت تلاش کرده است، بايد بنشينم و فکر کنم که آيا اين پديده به اين امر قديمى خدمت ميکند و يا نه و چکار بايد کرد که بکند.

ندا چيست و با آن چه بايد کرد. تعابير ساده‌گرايانه و بنظر من سرسرى از اين پديده کم نيست. بگذاريد با ارجاع به دو تعبير، بحثم را توضيح بدهم.

تعبير اول: ساده است، ندا ظرف و تجسم آزادى اظهار نظر اعضاى حزب است. و آزادى بيان کسى را نميتوان سلب کرد. اين تعبير غلط است: ندا، ظرف جديدى است براى بيان نظراتى که پيش از اين نيز بيانشان آزاد بود. ندا دارد بُرد جديدى به نظرات جمعى از افراد ميدهد که قبلا هم ميتوانستند اين نظرات را ابراز کنند. تبليغ اسلام آزاد است. اما نصب بلندگو بالاى مسجد محل نه تجسم اين آزادى، بلکه امکان بهترى براى تحميل اين تبليغات به عابرينى است که لزوما به اين منظور از کنار مسجد رد نميشوند. بلندگوى بالاى مسجد، دارد تناسب قوا در قدرت بيان را به نفع آخوند محل تغيير ميدهد، اما چيزى به آزادى بيان کسى اضافه نميکند. ندا نيز يک تريبون است، و مانند هر تريبونى صداى برخى را بلند ميکند و صداى برخى ديگر را درز ميگيرد و يا زير پژواک خود ضعيف يا خفه ميکند. ندا، ربطى به مقوله آزادى بيان و ابراز وجود اعضا ندارد. ندا آلترناتيو ديگرى است در برابر شيوه‌هاى تاکنون موجود براى اين ابراز وجود.

تعبير دوم: ندا حزبيت و متابوليسم حزبى را تضعيف ميکند. بايد تحت کنترل قرار بگيرد، محدود و يا حتى بسته شود.

اين تعبير نيز غلط است: اگر رشد تکنيک مکان را کوچک کرده است و انسانها را کنار گوش يکديگر قرار داده است، فقط يک ابله ممکن است فکر کند ميتواند مانع گفتگوى آنها بشود. ندا يک ميهمانى دائمى است با ميهمانانى که دوست دارند حرف بزنند. حزب همانقدر ميتواند مزاحم کار ندا بشود که ميتواند مانع گفتگوى اعضا در جشن شب سال نو بشود. و دقيقا به همين دليل ندا ميتواند حزبيت را تقويت کند، مشروط به اينکه هم صاحبخانه و هم بيشتر ميهمانان چنين قصدى داشته باشند. ندا "خانه حزب" در خارج کشور است، روى اينترنت.

من از آنچه که امروز در ندا ميگذرد ناراضى‌ام و فکر ميکنم وضع بايد تغيير کند. بنظر من دنياى ندا، نظر به مشخصات فنى‌اش، و احيانا بدليل برداشت ويژه گردانندگانش از جايگاه اين کار، لااقل در اين مراحل اوليه دنيايى معوج و غير حقيقى است. بگذاريد توضيح بدهم:

فعالين ندا بايد مرا ببخشند اگر ادعا کنم که اعضاى حزب، حزب کمونيست کارگرى را حقيقى‌ترين و اصلى‌ترين ظرف براى بيان و ابراز وجود خود قرار داده‌اند. آيا اين نيازى به اثبات دارد؟ گمان نميکنم. خود حزب آن ابزارى است که اين رفقا براى سخن گفتن با جامعه و دخالت کردن در جامعه برگزيده‌اند. سوسياليسم اصيل‌ترين و اصلى‌ترين حرف اين رفقاست، دارند از زندگى و جانشان براى آن مايه ميگذارند. اين رفقا معتقدند بايد متشکل بود، معتقدند ساير اعضاى اين حزب رفقايشان هستند، معتقدند بايد دوشادوش يکديگر کار کرد، ميگويند موفقيت‌هاى حزب و جنبششان خوشحالشان ميکند، اين رفقا اصل را بر اعتماد به درستى، پاکى، صداقت و حسن نيت هم‌حزبى‌هايشان قرار داده‌اند. اينها مشخصات حاکم بر تجمع‌ها و وحدت ما و مناسبات ماست. اين واقعيت، اين موازنه فکرى و سياسى و اخلاق و عاطفى، اين تحزب، اين فصل مشترک عظيم ما با هم بعنوان يک عده آدم که در اين دوران زندگى ميکنند و يکديگر را يافته‌اند، محصول اقلا بيست سال کار است. بيست سال گذار يک جنبش از مراحل و تلاقى‌هاى گوناگون نظرى، پراتيکى، سياسى و انتقادى و حتى، اگر به کسى بر نميخورد، رفتارى و اخلاقى. اين حقيقت ماست. براى تحقق اين وحدت و تحکيم بنيادهاى اصيل آن، براى گسترش آن و تبديل کردن آن به نيرويى براى تغيير مادى در جامعه، يک عده در اين حزب دارند شبانه روز کار ميکنند. از تئورى مارکسيسم تا تاکتيکهاى سياسى، از تجربه شوروى تا موازين مبارزه مسلحانه، از عشق و سکس و تربيت کودک، تا رابطه فرد و تشکيلات، از آرمانخواهى تا خودخواهى، را در طول بيست سال شکافتيم و حلاجى کرده‌ايم تا راهمان را پيدا کنيم، تا ميان يک عده انسان هوشمند و منتقد وحدتى ايجاد کنيم که تاب يک جنگ عظيم اجتماعى بر سر برابرى و سوسياليسم را داشته باشد.

ما در اين مسير پيشرفتهاى زيادى داشته‌ايم. اين را لازم نيست من براى شما بگويم. آخرين بحثهاى ما، حزب و قدرت سياسى در کنگره، و حزب و جامعه در پلنوم وسيع اخير، موقعيت مادى و روانى حزب ما را بيان ميکند. خصوصيات حقيقى محيط داخلى ما در همبستگى و شادى و اتحاد در کنگره و پلنوم اخير به نمايش گذاشته ميشود. اين يک حزب آزاد، آسوده، خوشبين، متحد، متشکل از انسانهايى برابر، معتبر و محترم و عزيز براى يکديگر است. اين حزبى در جريان يک استخوان ترکاندن جدى در مقياس اجتماعى است. اين حقيقت ماست.

البته نه به روايت ندا. صفحات ندا يک تشکيلات غير متحد، غوطه‌ور در يک فضاى بهانه‌گيرى، بى‌احترامى، بى‌اعتمادى به ارگانهاى تشکيلاتى، غرق در رقابت، چشم و همچشمى و مچگيرى را تصوير ميکند.

این نوشته برای عموم ارسال نشد.

از آرشیو کورش مدرسی - منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه ١"، انتشارات حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست، ژوئيه ٢٠٠٦ - صفحات ٣٣٥ تا ٣٣٧


hekmat.public-archive.net #3918fa.html