Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  
Audio   گوش کنيد

بحث در کنگره اول ا.م.ک - سمينار جنبش کارگرى

متن پياده شده از روی نوار


بخش اول - ١٠ دقيقه

مسأله تشکل و رهبرى
اينجا صحبت از يک سرى شاخصها و يک سرى مشاهدات در جنبش کارگرى ميشود که تا اينجاى بحث بنظر من پراکنده عرضه شده. يعنى از نقطه نظر کلاً تحليل عمومى (البته خيلى مفيد است) ولى هنوز يک جايى گره نخورده که ببينيم کنگره ما بايد کمونيستها و خود ما را در جنبش کارگرى روى چه مسأله‌اى متمرکز بکند. من فکر ميکنم از لابلاى همين حرفها اين مقوله اصلى مشخص است. و بنظر من اين مقوله مسأله تشکل و رهبرى است يعنى بحث امروز بر سر فرض کنيد "آگاهگرى" نيست، بحث بر سر افشاگرى نيست، يا حتى بحث بر سر سياسى کردن مبارزات معيّنى نيست که مثلاً شکل اقتصادى داشه باشد. بحث بر سر نوع مشخصى از تشکل و رهبرى در جنبش طبقه است در اَشکال مختلف آن و رهبرى کردن. اين خصوصيات در لابلاى حرفهاى رضا مشخص بود.

يک نکته‌اى که اينجا بنظرم ميرسد وضعيت عصيانى و طغيانى جنبش کارگرى است. من فکر ميکنم اين هيچ ويژگى خاصى نيست. (حالا اينطورى ميگويم که شما در داد و بيداد سر من خودتان را بهتر فرموله کنيد). بنظر من اين هيچ ويژگى خاصى نيست جنبش کارگرى بدون تشکيلات و بدون رهبرى هميشه عصيانى است. ولى فکر ميکنم جدا از يک بحث مشخص راجع به اينکه اين جنبش چقدر متشکل است، چقدر رهبرى ميشود، ما نميتوانيم اين را بعنوان يک ويژگى بشماريم. ويژگى به اين معنى هم باز در مورد ايران ويژگى بشماريم. که عمدتاً جنبش خودبخودى فقدان تشکل و رهبرى بوده. البته رهبرى خودبخودى تريديونيونى يا مثلاً در سازش با سنديکاهاى زمان شاه يک بحث ديگر است، آن را ميتوانيم اينجا بحث کنيم. من مشخصاً ميخواهم اين را رفقا به آن برخورد بکنند که آيا مثلاً در مورد مسأله سراسرى شدن، هيچوقت جنبش خودبخودى در ايران سراسرى شده؟ اصلاً در کل حيات جنبش کارگرى ايران هيچوقت جنبش خودبخودى ايران سرخود به سَمت سراسرى شدن رفته؟ آيا هيچوقت شکلى جز شکل طغيانى به خودش گرفته؟ مثلاً "جهان چيت" (اگر درست گفته باشم) آن هم در زمان شاه يک مبارزه بالاجبار شکل طغيانى به خودش ميگيرد. اگر اشتباه نکنم آن موقع با هيأت حاکمه و دولت رودررويى مشخص فيزيکى بوجود ميآورد.

من فکر ميکنم اين ويژگى امروز و ديروز جنبش کارگرى ما نيست که مبارزاتش طغيانى است. حتى عليه رژيم شاه هم در طول قيام اين خصوصيت را پيدا ميکرد. البته صرفنظر از مثلاً صنعت نفت که شرايط معيّنى به آن حکمفرما بود تقريباً ميشود گفت که آن از رهبرى برخوردار بود.

ولى من اگر بخواهم حرفهاى خودم را در مورد بحثهاى شما خلاصه بکنم ميشود اين که کنگره ما بايد ما را به سَمت کار معيّنى در جنبش کارگرى فرابخواند. البته جزئيات و شيوه‌هاى تبليغى- ترويجى به جاى خودش محفوظ، ما بايد اين مسائل متنوع را از يک حلقه‌اى بگيريم. آن حلقه بنظرم تشکل بمثابه ارگان رهبرى يا تشکل رهبرى کننده است. و کلاً تشکل توده‌اى در مکان خودش. تشکل را هم من به معنى اسم نويسى کارگرها در يک سازمان حزبى نميگويم. بعنوان ايجاد پيوندهاى معيّنى در درون جنبش طبقه، بين بخشهاى مختلف اين جنبش و بيشتر از هر چيز بين بخشهاى غير حزبى اين جنبش و بخشهاى حزبى اين جنبش. يعنى آن ارتباط و پيوند پنهان از چشم حکومت و پنهان از چشم دولت در رابطه با بخشهاى مختلف جنبش کارگرى که رفيق بدرستى به يک نمونه‌اش اشاره ميکند که سراسرى شدن در گروی سراسرى شدن رهبری در بالاترين سطح آن يعنى سراسرى شدن در تشکل حزبى طبقه کارگر است. اين فقط ميتواند جنبش سراسرى شورايى را هم حتى شکل بدهد و هدايت بکند. نه اينکه از پايين بشيوه کلاسيک آن کارگرها از طريق تجربه و از طريق مبارزات پراکنده و نياز به نزديکتر شدن و مطرح شدن اين مبارزات براى همديگر در طول صد سال بخواهند اَشکال فدراسيون سراسرى بدست بدهند. اين نميشود. امروز تشکل سراسرى مثلاً از طريق تشکل حزبى و خصلت سراسرى آن تشکل حزبى ممکن است. خُب اين يک بحث مشخص است در همين جهتى که من ميگويم. سوق دادن کمونيستها به يک فعاليت معيّن در درون جنبش طبقه و از زاويه آن فعاليت معيّن بقيه فعاليتها را نگاه کردن. ما اين دوره با جنبش طبقه چه ميکنيم؟ بنظر من اگر بخواهيم در يک کلمه بگوييم متشکلشان ميکنيم. اگر فقط بخواهيم در يک کلمه اين را بگوييم. خصلتى هم که رهبريش ميکنيم در خودش مستتر است چون ما داريم مبارزات را متشکل ميکنيم نه افراد را. و اعتراضات را متشکل و سازمانيافته ميکنيم و هر سازمانى طبعاً رهبرى را در خودش دارد، هر تشکلى رهبرى شدن را در خودش دارد. من فکر ميکنم اين حلقه اصلى است. حالا اگر مخالفتى داشته باشيد ميتوانيم بحث بکنيم يا هر کسى بخواهد تبصره‌اى به آن وصل کند يا مهم و فرعى بودنش را قرار است بحث بکنيم.

ولى کلاً فکر ميکنم در اين مشاهده‌ها آن چيزى که بنظر ميآيد مطرح است اين است که طبقه کارگر ايران يک مبارزه متشکل نميکند، چه در سطح خودبخودى، چه در سطح جنبش حزبيش. و آن بخش حزبى هم کسى را متشکل نميکند و حتى بخشهاى حزبى يک تشکيلات آن خصلت سراسرى خودشان را به آن موضوع کارشان يعنى طبقه منتقل نميکنند. پيکارى‌هاى مختلف در سراسر کشور هم در آن طبقه و بخشهاى مختلف اين جنبش نفوذى داشتند بخاطر اينکه حتى پيکارى بودند و با يک خط و مشى بودند يک سياست واحد سراسرى را در جنبش طبقه پيش نميبردند و آنها را دور هم نمينشاندند و رهبران عملى را با هم آشنا نميکردند. نقشه عملهاى مشخص براى تشکيل تشکلهاى غير حزبى سراسرى طبقاتى پيش پاى طبقه نميگذاشتند و دنبال نميکردند. يعنى سراسرى فکر نميکردند خاصيت آن جريان اين بود که سراسرى فکر نميکرد.

روى اين قضيه آنوقت اگر بخواهيم به آن قضيه عصيان‌زدگی برخورد کنيم من از بين حرفهاى مصطفى چه در بحث تاکتيک، چه در بحث اينجا حس ميکنم که يک ويژگى خاصى به اين طغيانى و عصيانى بودن حرکات اعتراضى کارگران ميدهد که بنظر من اين اصلاً ويژگى خاصى نيست. اين خاصيت مبارزه غير متشکل است در تمام سطوح. ناگزير اينطور ميشود. بقول رضا کجا جلويش را ميگيرند، کجا هدايتش ميکنند، کجا ميگويند بس است، که اين طغيانى نشود. و وقتی که هر اعتراض کارگرها بدون هيچ سنت جمع شدن و تصميم گرفتن و رأى دادن و بند تصويب کردن و دستورالعمل براى مبارزه مشخص کردن و مجمع و کميته اعتصاب و غيره داشتن و با کمترين اين سنتها يک مبارزه‌اى شروع ميشود خُب طبعاً وقتى هم حکومت در مقابل ميزندش اين واقعاً به خصلتها و روحيات افراد و فعالين مختلف آن حرکت تقليل پيدا ميکند. که چقدر عصبانى باشند، چقدر ترسو باشند، چقدر چيزى براى از دست دادن نداشته باشند. چقدر مسأله را مهم ببينند يا قابل حل و فصل ببينند در يک فابريک ببينند يا نبينند. يا آگاهى بيشتر يا کمترى داشته باشند از اينکه اين مبارزه به کجاها ميتواند برسد و چقدر خواست خودش را بگيرد. يعنى وقتی که رهبرى نبود وقتی که خصلت هدايت شدن در مبارزه نبود ناگزير است در شرايط اختناق بنظر من در يک رودررويى آشکار و خشونت آميز و بعد يک شکست بکشد. اين ويژگى امروز جنبش کارگرى ايران نيست بنظر من. و اگر جنبش کارگرى ايران در طول دوره مبارزه عليه رژيم شاه اين خصوصيات خود را تا يک جاهايى از دست داد واعتصاب سياسى را دنبال کرد بخاطر اين است که اولاً رهبران عملى معيّنى در دل خودش در صنايع معيّنى شکل پيدا کرده بودند، ثانياً بطور کلى در سطح جنبش ضد سلطنت رهبران جنبش، باصطلاح رهبران اين جنبش داشتند مشخص ميشدند، يعنى مبارزه ضد سلطنتى شعارهاى معيّنى پيدا کرده بود و ميشد اين خواست را داشت. مثلاً حکومت نظامى لغو بايد شود. اين ميتوانست يک خواست مشخص کارگرى شود. حالا اين را رهبران خودش اين را برده بودند يا جامعه اين را تصوير کرده بود که بايد حکومت نظامى لغو شود اين ديگر بحث ديگرى است. در سطح جامعه همه اين شعارها را داشتيم. در هر بخشى از جنبش توده‌اى و همگانى اين شعار حکومت نظامى لغو شود، مطبوعات آزاد شود، زندانى سياسى آزاد شود شعار همه بود و اين خودش رهبرى همگانى، يعنى انقلاب داشت همه را رهبرى ميکرد در اين رابطه. من ميخواهم رفقا به اين برخورد بکنند که آيا کلاً سر قضيه طغيان و عصيان ميخواهم ببينم چه نتيجه گيرى عملى از اين ميکنند؟ چرا بعنوان يک ويژگى روى آن تأکيد ميشود و از اين ويژگى چه نتيجه گيريهايى ميکنيم؟

و يکى اينکه کلاً اگر بخواهيم در همه اين مشاهدات؛ انفعال رهبران، پاسيفيسم توده‌ها، طغيانى شدنها، سراسرى نبودنها و غيره يک حلقه اساسى براى رفع اين مشکل پيدا بکنيم مقوله تشکل و رهبری را اين حلقه اساسى را قبول دارند يا نه؟ يا مثلاً جزيى از يک سرى کارهاى ديگر ميدانند؟

بخش دوم - ١ دقيقه

ميخواستم بگويم با توضيحى که خسرو داد راجع به آن خصلت طغيانى، من قانع شدم که اين ويژگى شرايط فعلى هست. چون شرايط فعلى را از شرايط قبلى متمايز ميکند. به اين خاطر که اين بار توده کارگرى تا ته خط ميتواند برود و سر خواسته‌هاى معيّن هم ميرود و حتى از آن خواسته‌ها هم فراتر ميرود. بيشتر ميخواستم جاى اين را درک بکنم که کردم. بنظر ميآيد که اين بما نشان ميدهد که توهّمات تمام شده و کارگرها استعداد مبارزه همه جانبه عليه حکومت را دارند منتها دقيقاً چون رهبرى و تشکل کافى وجود ندارد در اين مقطع و چون شعارها يک شعارهاى حساب شده مبارزاتى نيست و چون کنترل و هدايتى در کار نيست خيلى سريع از کف هر مبارزه منفرد کارگرها در ميرود و تبديل ميشود به يک جنگ نهايى بين يک فابريک و دولت و همانجا هم سر و تهش هم ميآيد. اين را فهميدم و خيلى ممنون.

بخش سوم- ٢٢ دقيقه

با توجه به صحبتهاى رفقا فکر ميکنم نکته‌اى که بايد روشن شود يا براى خود رفقا روشن شود اين است که ما چند تا قطعنامه با چه سر تيترهايى خواهيم داشت. من قبلاً پيشنهاد چهار تا قطعنامه کرده بودم الآن هيچ اصرارى روى آن ندارم. رفقا وارد مباحثى ميشوند که شايد از اين فراتر برود. کلاً فکر ميکنم يک تناسبى رعايت شود. يعنى قطعنامه‌ها زياد نباشد و در ضمن ريز در عين حال بلند و يکى دو تا نباشد.

پيشنهادهايى که من کرده بودم عبارت بود از:

١- کل مسأله جنبش کارگرى، جايگاهش در مبارزه براى سرنگونى و قيام. اينجا ما اصول بحثمان را در برخورد با جنبش کارگرى بايد ميگفتيم و به حلقه اصلى اين برخورد ما به جنبش کارگرى تکيه ميکرديم. يکى در مورد (همان اولى را که توضيح بدهم) مسأله بسيج و سازماندهى دمکراسى انقلابی، مبارزه براى سرنگونی و جايگاه جنبش کارگرى را در اين توضيح ميداديم و ميگفتيم که ما اين را از کدام حلقه‌اش ميگيريم و چه را ميبريم. يک مقدارى از بحثهايى که در اين جلسه شد ميافتد زير آن تيتر.

٢- يکى ديگر مسأله جنبش خودبخودى رشد يابنده و اَشکال آن و شيوه برخورد ما به آن است. بنظر من ميشود يک قطعنامه ويژه در اين مورد صادر کرد.

٣- ... ديگری تشکل حزبى و غير حزبى بود. که اين در سطح پيشروان و توده‌ها ميتواند تفکيک شود. البته الآن با توجه به بحث رفقا گفتم هيچ اصرارى روى اين ندارم. يا يکى مسأله بيکارى و اخراج. در مورد شعارهاى سراسرى من نميدانم آيا اين ميتواند بصورت يک قطعنامه مجزا بيايد که شعارهاى سراسرى اين دوره ما اين است؟ بنظر من نميتواند. سه تا از شعارهاى ما در بخش اخراج و بيکارى ميآيد؛ "اخراج در صلاحيت مجمع عمومى"، "بيمه بيکارى" و "اتحاد کارگرى عليه بيکارى". شعار ما در رابطه با قيام و سرنگونى و غيره و نقش جنبش کارگرى، شعارها در آنجا تقسيم ميشود، شعارهاى در برخورد با وضعيت فعلى آنجا برخورد ميشود. و در مورد اتحاد عمل کارگران پيشرو در بخش تشکل حزبى و غير حزبى مطرح ميشود. من ديگر اين را بازش نميکنم، ميدهم به خود رفقا که اگر بخواهند استفاده بکنند، چون گفتم خودم الآن با توجه به بحثهاى رفقا فکر ميکنم شايد تقسيم‌بندى بهترى بشود کرد.

مسأله جنبش کارگرى و کلاً دوره تاکتيکى
يکى که در آن هستيم، قيام و سرنگونى و جمهورى دمکراتيک انقلابى است که در اين بخش فکر ميکردم اين چيزها را بيان کرد که جنبش کارگرى محور هر جنبش انقلابى است و کلاً سرنوشت جنبش انقلابى به جنبش کارگرى و رشد آن گره خورده. ميشد اين را مطرح کرد که مبارزات فعلى ميتواند تبديل شود به آن مبارزات تعرضى در جهت سرنگونى و قيام و هدايت کل دمکراسى انقلابى. و تحت شرايطى، ميشد مسأله ضرورت سراسرى بودن اين مبارزات را مطرح کرد. ميشد آلترناتيو پرولتاريا را در اين جريان تعريف کرد و برنامه و جايگاه آن را گفت. ميشد مسأله سراسرى شدن جنبش از بالا را اينجا گفت. بنظر من سراسرى شدن از بالا بيشتر در مورد اين مسأله صدق ميکند تا در مقابل مقاومت توده‌اى در مقابل حملات فعلى رژيم. يعنى فکر نميکنم امروز جريان حزبى قادر باشد با تشکل هاى فعلى و با نفوذ فعلى خود در جنبش طبقه و سراسرى شدن مقاومت را در مقابل يورشهاى حکومت تأمين بکند.

فکر ميکنم اين بيشتر مسأله پيوند ارتباط پيشروان توسط ما و شعارهاى سراسرى و همينطور نشر اخبار مبارزات ممکن است. ما نميتوانيم الآن برويم کارگران ا.م.ک يا کومه‌له‌اى را به هم وصل کنيم و بگوييم الآن ميخواهيم يک مقاومت سراسرى در مقابل حکومت سازمان بدهيم. يعنى دو نوع سراسرى کردن با تأکيدهاى متفاوتى روى شيوه عملى ما لازم است در برخورد با جنبش خودبخودى فعلى بشکل طغيانی و شايد شعارها، معرفى پيشروان به همديگر، فراخوانهاى سراسرى، نشر اخبار مبارزاتى يا غيره مهم باشد. در رابطه با جنبش تعرضى که پيش ميبريم واقعاً بايد سازمانهاى سراسرى شورايى را بسازيم. اينجا ديگر نقش حزبى ما خيلى مهمتر ميشود و پيوندهاى عملى که برقرار ميکنيم و بر آن نظارت ميکنيم و از آنها حسابرسى ميکنيم. در سطح پيشروان اينجا برجسته تر است. ديوار چين هم طبعاً بين آنها نيست.

ولى کلاً فکر ميکنم تأکيد در اوائل کار بيشتر روى اخبار مبارزاتى، استفاده از پيشروان حتى تشکلهاى غير ما، مرتبط کردن اينها با هم، قول و قرار گرفتن از اينها، پلاتفرم دادن به اينها و فعاليت کردن در بين اينها روى شعارها و غيره. در فاز دوم يا فازى که ما عملاً نشانه‌هاى تعرض را در جنبش کارگرى ميبينيم و قبلاً برايش مهيا شده‌ايم عملاً کارگران فلان پاى تشکيل شوراى سراسرى رفتند. الآن نميدانم وضعيت ما و جنبش کارگرى طورى است که بتوانيم از الآن برويم دنبال شوراى سراسرى مثلاً کارگران صنعت نفت يا اتحاد عملى کارگران عليه بيکارى يا نه. امروز ولى ميتوانيم پيشروان جنبش بيکارى را در ارتباط قرار بدهيم و شعارهاى جنبش بيکارى را سراسرى مطرح بکنيم، اخبار مبارزات بيکاران را نشر بدهيم، در دستور طرفداران نيروهاى طرفدار برنامه حزب بگذاريم و غيره. ولى روز ديگرى ما بايد عملاً دست بکار ساختن "اتحاد کارگری عليه بيکارى" بشويم و دفتر و دستک آن را هم هوا بکنيم. مثلاً در مورد سراسرى شدن گفتم اين دو قطعنامه ميتواند برخوردهاى متفاوتى داشته باشد.

در مورد اتحاد عمل کارگران پيشرو
باز در کوتاه مدت تجمعات پيشروان غير حزبى مهمتر است ولى در دراز مدت تجمعات پيشروان حزبى مهمتر است. لنين در شيوه برخورد با احزاب بورژوايى مشخصاً ميگويد هر جا کميته حزبى ما، کميته کمونيستى ما آنقدر پيشروان را دارد که عملاً اين مبارزات را بکند، تشکل غير حزبی پيشروان (حتى پيشروان هم نميگويد) تشکل غير حزبى طبقه ديگر بايد کنار گذاشته شود. در همين شيوه برخورد يک بند مشخص در مقابل تهييج آنارکوسنديکاليستى آکسلرود اين را بيان ميکند؛ که بله الآن بايد سازمانهاى توده‌اى و سنديکاها و غيره را تقويت کرد و کمک کرد به رشد آنها ولى هر جا حزب ميتواند آن نقش را انجام بدهند، آنها ديگر لازم نيست اين نقش را انجام دهند. نمونه‌اش يک کميته حزبى با نفوذ و قدرتمند در صنعت معيّنى، خُب فراخوان خودش را ميدهد و همه را هم جمع ميکند و رهبرى خود را تأمين ميکند. ولى باز در کوتاه مدت معلوم است که اين اتحاد عملها بيشتر در خارج ما دور ميزند ولى در دراز مدت طبعاً داخل ما دور خواهد زد. بيشتر از اينکه اتحاد عمل باشد تشکلهاى واقعى کارگران پيشرو در سازمانهاى حزبى است. که باز هم بايد ارتباط اين دو تا را با همديگر ديد.

در رابطه با آن جنبش خودبخودى که گفتم شرايطش هست. فکر ميکنم طغيانى بودن و خاصيت ويژه اين (که رفقا توصيح دادند) فقدان يک رهبرى عملى فعلى و رابطه انفعال رهبران و نقش ما در فعال کردن رهبران و همينطور در حضور پيدا کردن خودمان در عرصه رهبرى مبارزات. خصلت تدافعى که اينها دارد و طبعاً شعارهاى سراسرى تدافعى که بايد براى اين بتوانيم مطرح بکنيم. غير سراسرى بودن اين مبارزات و فقدان ادامه کارى در اين مبارزات (شکست‌هاى مقطعى آنها بايد مطرح شود و از آنها نتيحه گيرى هم بشود). اگر اين يک قطعنامه ويژه ميداشت نتايجى که ميتوانست گرفته بشود اين بود که بايد رهبران عملى اينها را تأمين کرد. چه از طريق فعال کردن رهبران موجود جنبش کارگرى و چه از طريق پا پيش گذاشتن و دست گرفتن سر نخ اين مبارزات با تلفيق درستى از کار مخفى و علنى.

ايجاد شکل اوليه تشکل متناسب با حرکت آينده ما و متناسب با موجوديت امروزش که در دو مؤلفه از طريق بحثهاى محمد و رضا و همينطور درباره بحثهاى شورا و مجمع عمومى که در کارگر کمونيست داشتيم نشان ميدهد که اين محل تلاقى مجمع عمومى است. يعنى چه در رابطه با تأمين رهبرى امروز، شکل اوليه تشکلى که ميشود فوراً بصورت توده‌اى بوجود آورد، و چه در رابطه با اينکه اين نطفه يک شوراى انقلابى آينده و يک شوراى توده‌اى آينده است. امروز اين سنگ را که بنا ميکنيم فقط براى يک دوره مبارزاتى اين کار را نميکنيم بلکه بر اساس آن جنبش شورايى را ميسازيم، واضح است که در اين دوره از نظر تشکل توده‌اى بايد روى تشکل توده‌اى و مجمع عمومى متمرکز شويم. حرف خسرو هم بنظر من کاملاً درست است و نبايد کمرنگ شود، شايد در صحبت‌هاى رضا يک مقدار کمرنگ شد، که رهبرى واقعاً مجمع عمومى نيست مجمع عمومى ابزار رهبرى است. بايد ما بتوانيم پشت اين مجمع عمومى رهبرى بهترى داشته باشيم. رهبرى مخفى‌تر و نقشه‌دارترى داشته باشيم، که در مجمع عمومى اين کار را ميکند که آن مجمع عمومى را بياورد روى اين خط که بيايد اين شعارها را بپذيرد. ما به هر شعارى که در مجمع عمومى مطرح شود تن در نخواهيم داد. بايد يک کارى کنيم که هر شعارى آنجا مطرح نشود. هر سياستى آنجا مطرح نشود. واقعاً که از طريق حالا کميته انقلابى کارخانه که بوجود آورديم يا کميته حزبى که بوجود آورديم و داريم يا اتحاد عملى که قبلاً بوجود آورديم در سطح کارگرها واقعاً مجمع عمومى را کنترل کنيم. مجمع عمومى را اولاً بوجود بياوريم، شکل بدهيم و بعد تا حدود زيادى کنترلش هم بکنيم. اين بنظر من اينجا مطرح شود و رابطه‌اش با شوراها.

راجع به تثبيت پيروزيها
يکى تثبيت پيروزيها که گفتم، باز در رابطه با همين جنبش فورى مطرح است. يکى بها دادن به اَشکال ابتدايى، پس نزدن از آن، که آقا اين درباره طبقه‌بندى شغلى است! ما در سياست‌مان معتقديم اين زياد مهم نيست. فرض کنيد نه، اگر طبقه‌بندى شغلى براى "سياست درست" همه جا معنى دارد ميشود رفت در دل مسأله. اين شورا انقلابى نيست، اين مسأله حجتيّه و خط امام است و بکشيم کنار! اصلاً در هيچ شرايطى بنظر من نبايد از اين جنبشها کنار بکشيم. يا بايد برويم کنترلش کنيم، هدايتش بکنيم، يا بايد برويم و دامن بزنيم و شعارهايش را تصحيح بکنيم. ولى هيچوقت نميشود گفت به ما مربوط نيست. يعنى به ما مربوط نيست که خصلت عمومى فعاليت چپها در اين دوره بوده. يعنى خبرنگار اين قضيه نشويم بلکه واقعاً برويم و رهبرى کنيم. تا آن حدى که امکانات اجازه ميدهد و ادامه کارى ما به خطر نميافتد.

راجع به شعارهاى سراسری
که گفتم براى همين مبارزه لازم است و پيوند سراسرى پيشروان در سطح اين مبارزه و يکى انتقال اخبار مبارزاتى. ما اينجا راديو صداى انقلاب را داريم. کارگر کمونيست را داريم و شبکه خودبخودى تهييج و ترويج خود کارگرها را داريم که بقول رضا اگر يک جايى اعتصاب شود و به گوش دو تا در آن کارخانه ميپيچد، ما بتوانيم اخبار درست را در اختيار بگذاريم آنجاهايى که نفوذى داريم و امکان انتقال خبر داريم. اين وظيفه انتشار اخبار مبارزاتى را در دستور بگذاريم که جزيى از همان روحيه دادن است که گفتيم. روحيه دادن و مبارزه با رعب و اينها همه بنظر من در اين دوره کار ما معنى دارد در دوره بعد اصلاً معنى ندارد. يعنى در رابطه با استراتژى عمومى‌مان ما فقط بايد به اين جنبش اشاره بکنيم که اين جنبش ميتواند رشد بکند، ميتواند تقويت بشود و ميتواند مقدماتى باشد براى تحقق سياست ما.

آنوقت آنجا وقتى ما راجع به آن سياست عمومى دوره تاکتيکى‌مان بيشتر صحبت ميکنيم بنظر من بايد مؤلفه‌هاى ديگرى را بيرون بکشيم که بيشتر از برنامه ما در آمده، از قطعنامه تاکتيکى شماره ٦ در آمده (همان قطعنامه‌اى که پريروز تصويب کرديم و غيره). و از ضعف‌هاى عمومى جنبش کارگرى که نتوانست در مقابل رژيم سلطنت مُهر خودش را بکوبد که رفقا کاملاً بدرست اشاره کردند؛ سراسرى نبودن، رهبرى نداشتن، برنامه نداشتن و تمکين به طبقات ديگر و اين حرفها. اينها را بتوانيم در آن قطعنامه بياوريم.

راجع به تشکل حزبى و غير حزبی
فکر ميکنم اساس مسأله توضيح چگونگى رابطه اينها باشد. حالا شايد جاى اين واقعاً در بحث سبک کار باشد. اينجا ميتوانيم قطعنامه‌مان اين را مطرح بکند که تشکل غير حزبى بخصوص تشکل غير حزبى پيشروان براى ما هدف درخود نيست. حزب ميتواند در يک زمانى توده‌اى‌ترين تشکل طبقه کارگر بشود، يعنى تبديل اينها را به هم ببيند. که اينطورى آيه نيامده است که طبقه کارگر يک تشکل حزبى دارد پنج نفر، يک اتحاد عمل کارگران پيشرو دارد هجده نفر (شبکه و اينها به آن ميگويند) و يک شورا دارد که پانصد نفر در آن هستند! نه، اين نيست. مسأله دقيقاً درجه نفوذ بهترين تشکل طبقه کارگر يعنى حزب اين را تعيين ميکند. من فکر ميکنم آن شيوه برخورد اين فرمولبندى که داده را بتوانيم بدهيم؛ با توجه به اينکه امروز پيشروان عموماً در جريان حزبى فعال نيستند ولى بزودى خواهند بود. با توجه به اينکه بايد اينها را همين الآن فعال کرد ما پلاتفرم و اتحاد عمل با کميته انقلابى کارخانه برايمان معنى دارد، ولى توجه ميدهيم رفقاى ما بدانند هر جا حزب خودش اين نفوذ را دارد - و اگر تشکيلات حزبى خودش اين نفوذ را دارد حتماً بايد اين کار را بکند - و اين را مشخص ميکند و بايد دست بکار ساختن اين اتحاد عملها شد نه تبليغ کردن آن.

ما قرار نيست برويم تبليغ اتحاد عمل بکنيم. واقعاً برويم و بنشينيم و رفقاى کارگرمان را ببينيم و بياوريم دور يک نشست‌هايى که بنشينيم روى يک چيزهايى توافق بکنيم کارها را پيش ببريم، يکى همين بحث مجمع عمومى مثلاً، که اين کليد حرکت ما باشد. که تبليغ عمومى آن به چيزى ضرر نميزند ولى ميخواهم بگويم که حلقه اصلى اين تبليغش نيست، انجام آن است.

در آن بحث تشکل حزبى و غير حزبى شايد بشود گفت کى ما به اين دست ميزنيم و کى از آن دست ميکشيم؟ حالا راجع به اينکه واقعاً تشکل غيرحزبى چه است و چطورى راه بياندازيم و مخفى و علنى چه است و رابطه تشکل حزبى و غير حزبى. اينجا هم بگوييم که ما دست ميزنيم به ساختن حزبى و غير حزبى، از نظر تشکيلاتى چه هست ميتوانيم به بحث سبک کار موکول بکنيم. اتحاد عمل‌هايى از کارگران پيشرو، البته اگر کميسيون سر اين توافق دارد. تا کى هم به آن دست نميزنيم، رابطه‌اش را با وظايف عاجل و طولانى مدتمان چه ميبينيم؟ آيا اين اتحادعملهاى کارگران پيشرو شوراهاى مخفى اند، يا نه؟ سنديکاهاى مخفى سرخ هستند؟ چه هستند؟ آيا نطفه‌هاى شورا هستند يا نطفه‌هاى حزب؟ اين يک مسأله مهم اين بحث است که آنها را چه ميبينيم، و امکان تبديل اين را به هر دوى اين قضيه بايد ببينيم که هم اينکه در جاى مشخصى کميته انقلابى کارخانه کلاً به حزب ميگرود و رو به حزب ميگذارد و توده‌اى شدن را براى حزب تعيين ميکند و يک جايى واقعاً اين قضيه نقش شوراى دمکراتيک و انقلابى در جنبش کارگرى به صورت مخفى انجام ميدهد. با ما نميآيد ولى در سطح جنبش کارگرى به يک شوراى مخفى تبديل ميشود تا به يک جريان نزديک به حزب و سمپات حزب.

بحث اخراج و بيکاری
در بحث اخراج و بيکارى من هم با رفيق موافقم که ما بايد حتماً به شعارهاى اصلى ما اينجا تکيه بکنيم. و من فکر ميکنم يک چيزى شايد بشود گفت در رابطه با اينکه امکانات ما و دامنه مبارزه هر جا اجازه ميدهد ما دست به اقدام سازماندهى تشکيلات رهبران جنبش عليه بيکاری ميزنيم. من پيشنهاد ميکنم کميسيون يک چند دقيقه‌اى روى اين صحبت بکند که اين چطورى است؟ ما شايد بتوانيم بگوييم سلولهاى رهبرى کننده "اتحاد کارگرى عليه بيکارى" در آينده را شکل ميدهيم. شايد بتوانيم بگوييم که سلولهاى پايه‌اش را شکل ميدهيم. شايد بتوانيم بگوييم که فعالين جنبش بيکارى را در ارتباط با مبارزات جارى به آنها خط ميدهيم و مينشانيم دور ميزى حول يک پلاتفرمهايى (لااقل در اين دوره) تشکل اوليه را در آنها بوجود ميآوريم. منظورم اين نيست که اتحاد کارگرى عليه بيکارى را امروز شروع ميکنيم بسازيم، يا حتى اشاره مشخصى به کميته ايجادش بکنيم، نه. بلکه به اينها بگوييم ما فقط فابريک را نميبينيم. ما آن خيل وسيع کارگران اخراجى و بيکار و طبقه کارگرى که نان‌آورش را اخراج کرده‌اند، آن را ميبينيم و دست به سازماندهى و تشکل در درون آن هم ميزنيم. يعنى آنجا هم امر تشکل و رهبرى مسأله ما هست. تشکل و رهبرى را فقط در رابطه با جريان شاغلين نميبينيم. حالا آنجا بنظرم ميشود طورى گفت که در ضمن معنى آن براى ما اينطور نباشد که ما مجبوريم در سطح هر حوزه‌اى يک کميته کارگران بيکار هم درست بکنيم.

انعکاس اختلاف نظرهاى هيأت حاکمه در سطح فابريکها
راجع به اختلاف نظرهاى هيأت حاکمه و انعکاس آن در سطح فابريکها و غيره، من اينجا با حرف خسرو موافقم در عين اينکه ميخواهم يک چيزى را بکشم بيرون و برجسته‌اش کنم، بنظر من ما هر حرکتمان بايد ناظر به تشکل باشد. رفيق محمد از شيوه مبارزاتى خودشان در آن فابريک، چيت ممتاز، در رابطه با اين قضيه صحبت کردند که چطور بحث کرده‌اند. که بابا تو بيا در مورد مجمع عمومى بحث کنيم ديگر که ببينيم تو چه ميگويى، او چه ميگويد. يا اصلا شايد ما زياد علاقه نداشتيم ببينيم اين چه ميگويد و او چه ميگويد. ميشود فهميد اين چه ميگويد او چه ميگويد. پچ پچى هم کرد و به کارگرها گفت بابا بحث سر اين است. ولى ما از دل هر اختلافى، از دل هر اتفاقى يک مجمع عمومى و يک خيز ديگر براى مجمع عمومى از طرف کارگرها را بيرون بکشيم بنظر من موفق بوده‌ايم.

وقتى ميگوييم هدفمان رهبرى و تشکل است يعنى واقعاً هدفمان اين است که در دل هر جريانى بتوانيم کارگرها را به زير يک پرچم مشخص‌ترى بکشيم و يک روابطى بين آنها بوجود بياوريم که حرکتشان را پايدارتر بکند. يک پيوند درونى در درون جنبش طبقه بوجود بياوريم. يعنى اگر مدير عامل اختلاس ميکند ما اين هدفمان است، اگر "حجتيه" و "خط امام" دعوا ميکنند ما اين هدفمان است. ما قاطى آن مسأله نميشويم خودمان را ببازيم و بالأخره بنفع حجتيه از اين ور سر در بياوريم. و بگوييم به به! دشمن منفور ما - يک طرفش را - اخراج کردند. خاصيتى ندارد براى ما. ما بايد بتوانيم نشان بدهيم، به خودمان، به کميته منطقه و جنبش کمونيستى، که هر دو ماه، با چه شاخصهاى عينى پيوند عينى بيشترى بوجود آورده‌ايم. بتوانيم واقعاً بگوييم آقا ما ١٥ تا مجمع عمومى به اين بهانه‌ها تشکيل داده‌ايم. دعواى حجتيه و خط امامى، اختلاس مدير عامل، بسته شدن فلان قسمت کارخانه، ما همه اينها را سوق داديم به سَمت تشکل بوجود آوردن. يعنى اينکه ما عملاً داريم به آن سوژه فعال برخورد ميکنيم، اين يعنى فعال برخورد کردن به همان سوژه، نه اينکه اين را مطرح کنيم در مقابل آن. آن چيزى که تهش براى ما ميماند، آنچه که رسوب ميکند، آن چيزى که باقى ميماند از يک دوره فعاليت معيّن (که بالأخره يک آغاز و پايانى دارد) يک چيزى است که ادامه پيدا ميکند از آن دوره به بيرون، و آن يک مجمع عمومى است که (فرض کنيد) ما قولش را گرفتيم منظم باشد، و ديگر ميتوانيم اين قضيه را پيش ببريم.

راجح به مجامع عمومى بمثابه رهبری
من فقط گفتم راجع به مجامع عمومى بمثابه رهبری توجه شود، اين خيلى بنظر من مهم است، که واقعاً مجمع عمومى را هم نميشود خيلی خودبخودى تشکيل داد. ممکن است به عکس خودش تبديل بشود، ممکن است به يک يأسى نسبت به همين شعار تبديل شود اگر ما نتوانيم اداره‌اش کنيم. نه اينکه کاملاً دربست همه سررشته‌اش را بگيريم بلکه اقلاً پنج نفر را در کارخانه ديده باشيم که در آن مجمع من که ميگويم اين تو بگو آن. دنبالش را اينطورى بگيريم، نگذاريم از کف ما در برود. وگرنه يک موجى بکنيم در سالن ناهارخورى و بعد هيچ خبرى نشود، ممکن است بيفايدگى اين نتيحه شود. اقلاً بايد چهار تا بحث درست را تضمين کنيم که در آن مجمع ميشود. يا خودمان ميکنيم يا رفقاى ديگر ما ميکنند يا جّو را چنان ميشناسيم که اين بحثها ميشود. يا حتماً بايد از زير کنترلش بکنيم. اين بنظر من رابطه اساسى تبليغ شفاهى را با تجمعات کارگرى اينجا بيان ميکند. تبليغ شفاهى هم يک چيز خودبخودى، تحريک شفاهى نيست. بنظر من تبليغ شفاهى حرف زدن و هدايت کردن يک گله‌اى به يک سمت معيّنى است و اين احتياج به دو سه نفر دارد. حالا ممکن است يک نفر آنقدر ورزيده باشد که يک تنه در يک فابريک معيّن کافى باشد برود روى يک چهارپايه و در يک تجمعى تمام مسأله را تثبيت بکند، چه بهتر.

ولى اگر واقعاً يک چنين نفوذى نداريم حتماَ يک چند تا از بيرون تشکيلات خودمان را هم ديده باشيم، که آقا اگر اين حرف را زديم تو از آن سرش نکش، تو اين را بگو ما اين را ميگوييم و غيره. حالا اين در قطعنامه خودش را چطورى نشان ميدهد بنظر من در همان سطح هدايت شدن مجمع عمومى توسط اتحاد عمل کارگران پيشرو يک جريان حزبى است. ميتوانيم اين را بگوييم که بايد منظم باشد و (حزبى است)، کميته‌هاى کمونيستى و کميته‌هاى انقلابى فعالانه به قصد رهبرى کردن و هدايت کردن و کنترل کردنش در آن نقش بازى بکنند.

راجع به توده‌اى، اکثريتى، انجمن اسلامى، شوراى زرد
معمولاً اين چهار تا است ديگر، نه؟ - اين که کدام قطعنامه‌ها قاعدتاً بايد به اينها بپردازد، من فکر ميکنم در همين "جنبش کنونى و وضعيت فعلى" بتوانيم اينها را خنثى بکنيم و در همين جنبش اينها را رسوا و طرد بکنيم. هم در جريان عمومى- تاکتيکى (آنجا بصورت عام‌ترى و درازمدت‌تری) که اصولاً ما در مقابل اينها چه قرار ميدهيم. فکر ميکنم در فاز اول بيشر توطئه‌هاى اينها و عملکرد ضد کارگريشان مد نظر است، در فاز دوم قاعدتاً تعطيل کردن و بستن درشان مطرح باشد.

البته اين فاز فاز که ميکنم در دو تا قطعنامه بود نه دو تا فاز. فکر کنم قطعنامه جنبش کارگرى و قيام وسرنگونى ميتواند اصلاً يکى از مبانى مقدماتش اين باشد که ميخواهيم اين جنبشى که راه افتاده را ببريم به جايی برسانيم که يک چنين نقشى بازى بکند نه اينکه دو تا جبش را کاملاً تفکيک بکنيم. در آن يکى هم ميتواند اين باشد که اين ميتواند به چه تبديل بشود.

اصل اين مطلب شفاهى است. اين متن توسط دينيس مير(آزاد) از روى نوار اين جلسه پياده شده است. ١٠ر٣ر٢٠٠٩


hekmat.public-archive.net #3863fa.html