Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  
Dastnevešte   دستنوشته‌

نامه به کورش مدرسى، نوامبر ١٩٨٨

"اگر دست من بود..."


کورش عزيز، سلام. اميدوارم صحيح و سالم و سرحال باشى. حسين آمد ولى تا ديشب آخر وقت فرصتى براى صحبت دست نداد. راستش ما آنقدر از امور آنجا دور افتاده‌ايم که ديگر حتى نميتوانيم سؤالات مربوط بکنيم، تا چه برسد به بحث و اظهارنظر. در نتيجه حرفهايمان هميشه کلى است و سؤالاتمان جز ابراز نگرانى و بى‌اطلاعى معنى بيشترى پيدا نميکند.

اوضاع اينجا از نظر روحى بهتر از سابق است، اما از نظر عينى و مادى فرق چندانى نکرده. بنظر ميرسد به نحوى هر کسى منتظر کنگره است تا بعد از آن فکر چاره‌هاى اساسى بکنند. در مورد خود کنگره ايده خاصى وجود ندارد. رفقا ميخواهند گزارش سياسى حزب و رو به بيرونى بدهند، اما فيل که سهل است، هيچ موشى هم در اين کنگره هوا نخواهد شد.

ما در کميته اجرايى تصميم گرفتيم قدرى کار سياسى بکنيم و آنقدر در "هدايت" تشکيلاتى که آخرش، در خط عمل مستقيم، معلوم نيست چکار دارد ميکند، غرق نشويم. به اين نتيجه رسيديم که اداره کل امور تشکيلات از يکى دو نفر برمى‌آيد. بقيه قرار شده به کار سياسى واقعى (نوشتن، کار رو به بيرون، سازماندهى و ...) بپردازيم. اين دو نفر نشسته هر ماه عوض خواهند شد و در نتيجه هر کدام از ما هر بار چند ماهى فرصت دارد کار بدرد بخور ترى بکند. من بعد از مدتى ميخواهم کار نوشتن را شروع بکنم. الان در تيم نشسته نيستم. (بهروز و امير نشسته‌اند). البته کارهاى ما در چهارچوب اولويتهاى خود کميته اجرايى است. بهمن سازمان پناهندگان ايرانى را سازمان خواهد داد. من و رضا قرار است براى کمونيست بنويسيم و احتمالا من مقاله عمومى‌ترى از جنس ب.س بنويسم. ماه بعد شايد رضا جاى امير را بگيرد.

ما براى حل مسأله رهبرى به يک ارزيابى واقعى از خودمان و ملزومات اين نقش احتياج داريم. بايد تيپ‌هاى مناسب سر جاى مناسب قرار بگيرند. سه سطح کار را بايد انجام داد. اولا، رهبرى و هدايت کل تشکيلات. کارى که کميته اجرايى ميکند. در اين سطح بايد ٢-٣ نفر آدم به اندازه کافى سياسى و تئوريک و به اندازه کافى صاحب عقل تشکيلاتى داشته باشيم. اگر دست من بود تو، حسين و رضا (يا بهروز) را در کميته اجرايى حزب ميگذاشتم و همه اختيارات براى جابجا کردن اين تشکيلات را به اين کميته ميدادم. دوم، بايد به اوضاع جهان بيرون پرداخت. مسأله سياست و تاکتيک. آدمهايى از جنس سيد ابراهيم، عبدالله، ناصر، رضا، امير، حسين و غيره بايد حول مواضع سياسى و اقدامات و آکسيونهاى حزب بحث کنند و با جنبش و طبقه در ميان بگذارند. رهبرى سياسى بايد خيالش راحت باشد که حزب کمونيست يک کميته اجرايى سر خط دارد و در کار اين کميته فضولى نکند. بجاى اينکار هر بيشتر بگويد، بنويسد، بحث کند، در انظار ظاهر شود و مبارزه خود را بعنوان يک رهبر سياسى پيش ببرد. سطح سوم، که تا بحال هيچ حزبى بدون آن بجايى نرسيده، داشتن يک مرکز با اتوريته نظرى و متفکرينى است که در عاليترين سطح گرايش و جريان ما را نمايندگى ميکنند. اين مرکز ميتواند اصلا حزبى و يا حتى ايرانى نباشد. جناح چپ زيمروالد، تروتسکيست‌ها، لوگزامبورگيست‌ها، بلشويکها، سوسيال دمکراسى بين‌المللى، همه اين اتوريته‌ها را داشته‌اند. اينجا يک سوراخ عمده ما بعنوان يک گرايش نو و خلاف جريان است. اين فعاليت امروز کاملا خوابيده. با تئوريسين‌هاى نصف و نيمه و "خانگى" و "درون تشکيلاتى" امور ما نميگذرد.

سؤال اصلى که ما بايد به آن جواب بدهيم اينست که بطور عينى چه کسانى را براى اين سطوح داريم، هر کس بعنوان يک انسان سياسى عملا، مستقل از جاى سازمانى‌اش، کدام اين ظرفيت‌ها را از خود نشان داده. من يکى حاضرم تمام کار اجرايى را با يک رفيق ديگر و يک دستيار بچرخانم. بشرط اينکه بدانم در کانونهاى حزب دارند بحث سياسى ميکنند، مينويسند، روزنامه در ميآورند و غيره. بشرطى که بدانم خط ما و گرايش ما در کدام مکتب و (...) اشخاص دارد نمايندگى ميشود. امروز همه شتر گاو پلنگيم.

فکر ميکنم "بعد از کنگره" بايد رهبرى واقعى و تشکيلاتى را کوچک کرد و امور حزب را به آنها سپرد. بقيه را خلاص کرد بروند روزنامه دربياورند و مبارزه عقيدتى و سياسى خودشان را به پيش ببرند. يا به هر حال يک کار سياسى بکنند. بنظر ميرسد ما اعضاى ک.م را خيلى ترشى مياندازيم، حال آنکه ميتوانند چنانچه مسئوليت مستقيم سياسى و عملى داشته باشند، خيلى مفيدتر و خلاق‌تر باشند.

در مورد اپوزيسيون ما اينجا برداشتهاى مختلف و روايات مختلفى ميشنويم، از "هيچى نيست"، تا "دارند براى فراخوان کنگره نيرو جمع ميکنند". حقيقت بايد يک جايى اين وسط باشد. خيلى دلم ميخواهد نظر و ارزيابى خودت را بدانم.

خيلى از اينکه مدتى بى‌غيرتى در نامه نوشتن کرده‌ام معذرت ميخواهم.

از قول من به همه رفقا سلام برسان. مواظب خودتان باشيد. از قول من و آذر به اعظم سلام گرم برسان.

قربان تو. نادر

٭ ٭ ٭ ٭

٭ اصل نامه دستنوشته‌اى است در چهار صفحه.
٭ اين نامه تاريخ ندارد. کورش مدرسى توضيح داده است که "تاريخ نامه حدودا دو ماه قبل از کنگره سوم حزب کمونيست ايران است". اين کنگره در دهم ژانويه ١٩٨٩ (٢٠ دى ١٣٦٧) برگزار شد، بنابراين نوامبر ١٩٨٨ را بعنوان تاريخ ذکر کرده‌ايم.
٭ اصل اين نامه عنوان هم ندارد. "اگر دست من بود..."، يکى از جملات همين نامه است که بعنوان تيتر انتخاب شده تا نامه در ليست آثار قابل جستجو و رجوع باشد.


hekmat.public-archive.net #3852fa.html