Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

آزادى بيان از نوع دوم


شبحى بر فراز اروپا (و تاحدودى آمريکا و کانادا) چرخ ميزند! سوالى تاريخى محافل سياسى تازه دموکرات و اخيرا "دگر انديش" ايرانى در خارج کشور را آشفته و سر درگم کرده است. معضلى عميق و فلسفى طرح شده است که پاسخى ژرف ميطلبد: آزادى بيان.

اما اشتباه نکنيد. صحبت بر سر آزادى بيان ما مردم، ما زنان، ما کارگران، ما کمونيستها، ما آته ايستها، ما دوستداران علم و هنر و زيبايى و عدالت و حقيقت و شادى در ايران نيست. خير، بحث اين محافل بر سر آزادى بيان رژيم و شخصيتهايش در خارج کشور است! سوال اينست آيا ما نيروها و افراد مخالف رژيم در خارج کشور آنقدر از اين بيست سال آموخته ايم، آيا آنقدر از چشمه گواراى انتخاب رهائيبخش سيد محمد خاتمى به راس قوه مجريه رژيم اسلامى سيراب شده ايم، آيا آنقدر "تمرين دموکراسى" کرده ايم که همصدا با ولتر فرياد برآوريم که حاضريم جانمان را بدهيم تا لاجوردى ها و مهاجرانى ها و سروش ها در خارج کشور بتوانند آزادانه حرفشان را بزنند؟!

شايد کسانى که در ايران زير لگد اسلامند و اين سطور را ميخوانند از اين فضاى ماليخوليايى حيرت کنند. اما باور کنيد واقعيت دارد. اين سوال مسخره، گاه حتى به همين زمختى، به روى مخالفان جدى رژيم در خارج کشور پرتاب ميشود. و اگر فکر ميکنيد اين "آزادى خواهى" معوج مثلا پرچم نسلى است که فرضا در خارج بدنيا آمده و شايد ايران را نميشناسد، اشتباه ميکنيد. در اين صف پر افتخار، هستند کسانى که هنوز سالگرد تشکيل سازمان چريکى و عروج مشى مسلحانه شان در ٣٠ سال قبل را جشن ميگيرند، کسانى که هنوز خاطرات زندانشان در رژيم شاه و رژيم اسلامى موضوع اصلى گپ شب عيدشان است، کسانى که هنوز نميتوانند تعداد دقيق عزيزان و يارانشان را که در رژيم اسلامى به جوخه هاى اعدام سپرده شده اند شمارش کنند. ماليخوليايى است، اما اين ماليخوليا از حقيقتى مهم مايه ميگيرد. عميقا عقلايى است. چرخشهاى سياسى مهمى در ايران و در اپوزيسيون ايران در جريان است.

يک فضاى قطبى و بشدت پربار بدنبال آکسيونهاى رو به رشد حزب کمونيست کارگرى عليه حضور و ابراز وجود مقامات و شخصيتهاى رژيم اسلامى در خارج کشور بوجود آمده است. فرياد اعتراض اين آزاديخواهان نوين از هر منفذى برخاسته است. طومار جمع ميکنند، تحريف ميکنند، جعل ميکنند، هشدارميدهند، برچسب ميزنند. ما از اين فضا استقبال ميکنيم. به حکم اوضاع داخل ايران، به حکم اعتصابات کارگرى و موج اعتراضات رو به رشد مردم، به حکم برخاستن زنان، زمان تفکيک سياسى جدى نيروهاى اپوزيسيون فرا رسيده است. صف مخالفين واقعى رژيم بايد برجسته و تفکيک شود. مردم بايد انقلابيون را از خاتميون و آزاديخواهان را از توجيه گران رژيم اسلام تميز دهند. با هر طومار و هر راديوى محلى و هر اطلاعيه سياسى-هنرى در خارج که حزب کمونيست کارگرى و آکسيون هايش عليه مقامات رژيم را بنام نامى آزادى بيان محکوم ميکند، صف واقعى مبارزه براى آزادى بيان در ايران صد بار بيشتر با نام کمونيسم و با حزب کمونيست کارگرى جوش ميخورد.

اما بالاخره آزادى بيان چه ميشود؟ در اين باره بايد بعدا نوشت. در اين فاصله سعى کنيد براى يک آکتيويست سابق جنبش ضد پينوشه، براى يک مبارز پير ضد فاشيست، براى يک پيشکسوت مبارزه با رژيم آپارتايد، براى يک زن مبارز مخالف اوباش طالبان، براى يک معدنچى يورکشايرى تعريف کنيد که در سال ١٩٩٨ عده اى بنام آزادى بيان، قربانيان و مخالفين رژيم اسلامى در خارج کشور را از پيکت کردن، شعار دادن، سد معبر کردن، تظاهرات و اشغال سالن و غيره براى جلوگيرى از پروپاگاند و پا سفت کردن رژيم اسلامى در خارج کشور بر حذر داشتند. آنها به شما خواهند گفت که اين آزاديخواهى بدلى از کجا مايه ميگيرد و چقدر کهنه و پاخورده و آبروباخته است.

در اين ميان يک چيز دارد بيش از هر زمان مسجل ميشود: هر مخالف آزاديخواه رژيم اسلامى، ديگر بايد به حزب کمونيست کارگرى بپيوندد.

منصور حکمت

7
نشريه ايسکرا شماره ٥
٢٥ ارديبهشت ١٣٧٧ - ١٥ مه ١٩٩٨


hekmat.public-archive.net #1350fa.html